غزل پندیات
هركس كه آرزو به زر و زور مى كند خود را زفيض رحمت حق دور مى كند در ملك جان زياده مكن آرزو، كه مرگ آهـنـگ آرزوى تـو در گــور مى كـنــد بشكن غرور خويش كه در ارتكاب جرم شيـطـان كـمـك به آدم مـغــرور مى كند دنيا چو دام و دانــه آن مكر و صيد را با يك نـگـاه، لال و كـر و كـور مى كند گـر بـار مـنّـتـى نـتـوانى برى به دوش كــارى بكن كه با عـمـلش مور مى كند |